مدیریت راهبردی: موضوعات کلیدی و روش‌ها

مدیریت راهبردی: موضوعات کلیدی و روش‌ها

 

لیندا توچی

مدیریت راهبردی چیست؟

مدیریت راهبردی شامل طرح‌ریزی، نظارت، سنجش و تحلیل مداوم تمامی برنامه‌ها، سازوکارها و ابزارهایی است که یک سازمان یا شرکت برای رسیدن به اهداف و مقاصد مورد نظرش نیازمند آنهاست.

تغییر مداوم فضای کسب و کار، گروه‌ها و افراد را وا می‌دارد که به ارزیابی مداوم راهبردهای موفقیت‌شان توجه نشان دهند. فرآیند مدیریت راهبردی، به سازمان‌ها کمک می‌کند تا متناسب با شرایط روز راهبردهای‌ مدیریتی لازم را طراحی و اجرا کنند و همزمان اثرگذاری اجرای این راهبردها را ارزیابی کنند.

به طور کلی، مدیریت راهبردی از پنج لایه اصلی تشکیل شده‌ است که پیرامون آن صحبت خواهیم کرد. همگی این راهبردها از قابلیت انعطاف برخوردارند و با در نظر داشتن شرایط محیط کار، می‌توانند در طول اجرا تغییر ‌کنند. مدیریت راهبردی دانشی است که برای کلیه فرآیندهای اجرایی روزمره و همینطور توسعه ساختارهای نرم‌افزاری و آنلاین، کارا و سودمند است.

 

این نوع مدیریت چه مزایایی دارد؟

مدیریت راهبردی، حاوی مزایای مادی و معنوی متعددی است. از جمله مهم‌ترین آن‌ها اینکه به سازمان و رهبری آن کمک می‌کند تا در مورد آینده‌ و مسائل آن فکر کنند و بر این اساس برنامه‌ریزی درستی داشته باشند. از این زاویه، هیئت مدیره هر شرکتی بیش از هر چیز دیگری نیازمند مدیریت راهبردی است.

این نوع مدیریت با طرح‌های عملیاتی که به صورت موردی برنامه‌ریزی و انجام می‌شوند تقاوت دارد. مدیریت راهبردی، به‌طور مداوم نقشه می‌ریزد، بر اجرای کارها نظارت می‌کند و به سازمان و کارکنانش جهت می‌دهد. نتیجه چنین فرآیندی افزایش بهره‌وری عملیاتی، گسترش سهم بازار و سودآوری بیشتر است.

 

مفاهیم اصلی

مدیریت راهبردی بر پایه برداشت روشن از چشم‌انداز، ماموریت و جایگاهی که برای خود در آینده تصویر می‌کنید، ساخته می‌شود. در کنار مفاهیم گفته شده، ارزش‌هایی که هدایتگر فعالیت‌های شرکت یا سازمان است نقش اساسی در شکل‌دهی به راهبرد مدیریتی دارد. برای اجرای این فرآیند میبایست در همه حال به برنامه‌ریزی راهبردی که زیرشاخه‌ای از مدیریت کسب و کار است متعهد بود. این شاخه مدیریت به توانایی سازمان در تعیین اهداف کوتاه‌مدت و بلند مدت می‌پردازد. برنامه‌ریزی راهبردی، شامل برنامه‌ریزی برای اتخاذ تصمیمات مدیریتی و همینطور تخصیص منابع مورد نیاز برای رسیدن به اهداف تعیین شده است.

 

پنج لایه فرآیند مدیریت راهبردی

روش‌های علمی متنوعی برای اجرای مدیریت راهبردی وجود دارد و اساتید و مدیران، چارچوب‌های متعددی را برای هدایت فرآیندی در مدیریت راهبردی استفاده می‌کنند. به صورت کلی اما این فرآیند از پنج لایه تشکیل می‌شود:

  • شناخت و ارزیابی وضعیت موجود
  • تشخیص و تحلیل نقاط ضعف و قوت داخلی و خارجی
  • برنامه‌ریزی طرح‌های عملیاتی
  • اجرای طرح‌های عملیاتی همراه با نظارت و کنترل
  • ارزیابی میزان موفقیت و اثرگذاری طرح‌ها و تغییر آن‌ها وقتی نتایج مورد نظر حاصل نمی‌شود

 

علاوه بر موارد گفته شده، ارتباط موثر، گردآوری داده‌های درست و چگونگی فرهنگ سازمانی ـ به ویژه در شرکت‌های بزرگ و پیچیده ـ نقشی مهم در شکل‌گیری و انجام مدیریت راهبردی دارند.

مشکلات ارتباطی و فرهنگ سازمانی مخرب می‌توانند به ناهماهنگی در طرح‌های مدیریت راهبردی سازمان منجر شوند و فعالیت‌ بخش‌های مختلف کسب و کار را مختل کنند. ازین رو مدیریت راهبردی، ارزیابی تصمیمات بنیادی هر کسب و کار را نیز شامل می‌شود تا مطمین شویم این تصمیمات با برنامه‌های راهبردی تعیین شده همسو و هماهنگ است.

 

شیوه‌های مدیریت راهبردی

شیوه‌های مدیریت راهبردی در طول زمان تغییر کرده‌اند. مدیریت راهبردی امروز ریشه در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دارد. پیتر دراکر، از اندیشمندان برجسته این حوزه است که از او به عنوان پدر مطالعات مدیریت نیز یاد می‌شود. از دستاوردهای دراکر، شکل دادن به این ایده‌ اصلی است که هدف هر کسب و کار در نهایت ساختن مشتری است و این خواست مشتری است که هویت کسب و کار را تعیین می‌کند.

به همین دلیل، وظیفه‌ی اصلی هر مدیری گردآوری منابع و توانمند ساختن کارکنان برای پاسخگویی موثر به نیازها و ترجیحات دایما در حال تغییر مشتریان است.

در دهه‌ هشتاد میلادی، یکی از اساتید برجسته مدرسه‌ کسب و کار هاروارد به نام تئودور لویت، با تمرکز بر مشتری، راهبرد دیگری را شکل داد. ویژگی منحصر به فرد این راهبرد تاکید روی محصول است به این معنی که مثلا محصولی با کیفیت عالی، موفقیت کسب و کار را تضمین می‌کند.

از دیگر راهبردهای مطرح در مدیریت راهبردی مفهوم «شایستگی ویژه» است. این اصطلاح در سال ۱۹۵۷ و از سوی فیلیپ سلزنیک، جامعه‌شناس و پژوهشگر حقوق وارد ادیبات مدیریت شد. این راهبرد، بیشتر روی شایستگی‌ها و مزیت‌های رقابتی تمرکز می‌کند و ساخت چارچوب‌هایی برای سنجش نقاط قوت و ضعف سازمان در ارتباط با تهدیدها و فرصت‌های محیط خارجی را امکان‌پذیر می‌سازد.

پژوهشگر کانادایی مدیریت، هنری مینتزبرگ، معتقد است فرآیند مدیریت راهبردی از آنچه نظریه‌‌پردازان پیشین مدیریت تصور می‌کردند، پویاتر و غیرقابل پیشبینی‌تر است. او در مقاله‌ای با عنوان «مفهوم راهبرد» که در سال ۱۹۸۷ نوشته است، می‌گوید: «حوزه‌ مدیریت راهبردی نمی‌تواند تنها بر یک تعریف از راهبرد تکیه کند» و سپس پنج تعریف از راهبرد را مطرح می‌کند و روابط میان آن‌ها را توضیح می‌دهد.

تعاریف مینتزبرگ با عنوان «پنج P» شهرت دارند، شامل:

 

برنامه‌ریزی | Plan: راهبرد به‌مثابه نفشه‌ راه آگاهانه برای مواجهه با یک وضعیت و حل آن

 

اقدام | Ploy: راهبردی که به‌مثابه مانوری برای فریب رقیب، عمل می‌کند. این راهبرد خود می‌تواند بخشی از یک نقشه‌ دیگر باشد.

 

الگو| Pattern: راهبردی که در نتیجه تداوم در نوعی از رفتار شکل می‌گیرد. این راهبرد می‌تواند خودآگاه و ناخودآگاه یا مستقل از نقشه باشد.

 

جایگاه| Position: راهبرد به‌مثابه نیروی واسطه یا رقیب میان سازمان (شرکت) و محیط بیرون عمل می‌کند. این راهبرد می‌تواند با دیگر تعاریف ذکر شده همسو باشد یا نباشد.

 

دیدگاه |Perspective: راهبرد به‌مثابه یک مفهوم یا راهی برای درک و دریافت جهان. برای نمونه برخی همچون آهو سریع و برخی چون لاکپشت آهسته، به سوی اهداف خود حرکت می‌کنند. مشخصا تفاوت‌های اساسی میان برداشت آن‌ها از چگونه عمل کردن وجود دارد. با این‌حال هر دو می‌توانند در چهارچوب دیگر تعاریف ذکر شده نیز عمل کنند.

 

تحلیل سوات

این تحلیل یکی از ابزارهای مهم مدیریت راهبردی است که سازمان‌ها و شرکت‌ها برای شکل‌دهی و ارزیابی راهبردهای کسب و کار خود از آن استفاده می‌کنند. تحلیل سوات SWOT  برای شناسایی نقاط قوت و ضعف و سنجش این نقاط در موازنه با تهدیدها و فرصت‌های محیطی کاربرد دارد. در سوات می‌توان کلیه عناصر داخلی و خارجی را که بر روی اهداف و مقاصد سازمان اثر گذارند، به‌دقت مشخص کرد.

سوات به رهبران کمک می‌کند تا دریابند که آیا منابع و توانایی‌های سازمان در محیط رقابتی‌ای که در آن فعالیت می‌کند کارگر می‌افتند یا خیر و همچنین به آن‌ها آگاهی می‌دهد تا برای موفقیت در کسب و کار، راهبردهایشان را مرتبا بازبینی و اصلاح کنند. نمای کلی سوات چنین است:

  • تهدیدها: رقبا چه مزایایی نسبت به شما دارند؟
  • فرصت‌ها: کدام یک از الگوهای بازار به افزایش فروش شما منجر می‌شود؟
  • نقاط ضعف: در چه نقاطی می‌توانید بهتر عمل کنید؟
  • نقاط قوت: چه کاری را بهتر از رقبا انجام می‌دهید؟

 

کارت امتیاز متعادل و کاربرد آن در مدیریت راهبردی

کارت امتیاز متعادل، نوعی ساز و کار مدیریت راهبردی است که با استفاده از آن اهداف راهبردی را به دسته‌ای از اهداف عملیاتی تبدیل می‌کنید. این اهداف قابل اندازه‌گیری‌اند و می‌توان در صورت نیاز آن‌ها را تغییر داد. این فرآیند به نتیجه رسیدن اهداف راهبردی را تضمین می‌کند.

این ابزار کارایی سازمان را از چهار طریق می‌سنجد: تحلیل مالی سنتی، سنجش متغیرهایی همچون درآمد عملیاتی، در نظر گرفتن رشد فروش و میزان بازگشت سرمایه.

نگاه به مشتری در کارت امتیاز متعادل شامل سنجش رضایت و نرخ وفاداری می‌شود. همچنین از یک تحلیل داخلی استفاده می‌شود که در آن ارتباط فرآیندهای کسب و کار و میزان کارایی آن‌ها در نسبت با اهداف راهبردی سنجیده می‌شود. جنبه آخر، مقوله رشد و آموزش است که وضعیت آن را از طریق اندازه‌گیری رضایت شغلی و میزان وفاداری کارکنان و سنجش کارایی خدمات اطلاعاتی سازمان، روشن می‌کنند.

کارت امتیاز متعادل، کلیه اجزاء راهبردی که هویت و عملکرد سازمان را می‌سازند با یکدیگر مرتبط می‌کند: تصویر بزرگ یا همان ماموریت (هدف ما)، چشم‌انداز (آنچه آرزو داریم.)، ارزش‌های بنیادی (آنچه بدان باور داریم)، محدوده‌های تمرکز راهبرد شامل تم‌ها، نتایج و یا اهداف و عناصر اجرایی مانند فعالیت مداوم در جهت بهبود، معیارهای اصلی همچون نشانگر‌های کارایی یا همان شاخص‌های کلیدی عملکرد، مقاصد شامل آن درجه از کارایی که می‌خواهیم به دست بیاوریم و ابتکارات یعنی پروژه‌هایی که به شما کمک می‌کند به مقاصد خود برسید.

 

نمای کارت متعادل و روابط عناصر اصلی هویت و عملکرد سازمان و شرکت

 

ارزش فرهنگ سازمانی

فرهنگ، مسئله‌ای حیاتی است که رهبران راهبردی باید آن را در کانون فرآیند مدیریت راهبردی خود قرار بدهند چرا که می‌تواند به تنهایی موفقیت یا شکست یک کسب و کار را رقم بزند و آن بخش تعیین کننده‌ای است که چرایی انتخاب‌های سازمان در زمینه تعریف اهداف، شیوه اجرای کارها و ساماندهی منابع را توضیح می‌دهد. فرهنگ قوی، رهبران و مدیران را به کارکنان‌شان نزدیک‌تر می‌کند و باعث می‌شود آن‌ها در انگیزه‌دهی به سازمان قوی‌تر عمل کنند.

 

سخن آخر، مدیریت راهبردی ابزاری است که به شما کمک می‌کند تا بتوانید پایین‌ترین سطوح عملکردی سازمان‌ و شرکت‌ را در فرآیند تصمیم‌گیری، تعیین راهبردها و تضمین موفقیت‌شان مشارکت دهید. 

آنچه مهم است دستیابی به راهبردهایی است که با فرهنگ سازمان هماهنگ باشد. اگر راهبرد شما با فرهنگ سازمان مطابقت نداشته باشد، تبدیل به مانع بزرگی در دستیابی به نتایج مورد نظر خواهد شد.

 

* ترجمه و ویرایش در تحریریه ایجاد

 

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

​این مطلب را به اشتراک بگذارید: